loading...
نقطه سر خط ...
123 بازدید : 147 شنبه 01 آبان 1389 نظرات (0)

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچارمشکل بزرگی شد.او می بایست نیکی را به شکل ((عیسی ))و بدی را به شکل ((یهودا))یکیاز یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند تصویر می کرد.کار را نیمهتمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند .روزی در یک مراسم همسرایی تصویرکامل مسیح را در چهرهِ یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کردو از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت.

سه سال گذشت،تابلو شام آخر تقریبا به اتمام رسیدهبود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.کاردینال مسئول کلیساکم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری زودتر تمام کند.پس از روزها جست و جو جوانشکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت. از دستیارانش خواست که او را بهکلیسا بیاورند چون دیگر فرصتی برای برداشتن طر ح از او نداشت.گدا که به درستی نمیدانست چه خبر هست به کلیسا آوردند.دستیاران سرپا نگهش داشتند و در همان وضعداوینچی از خطوط بی تقوایی ،گناه و خود پرستی که به خوبی در آن چهره نقش بستهبودند نسخه برداری کرد.

وقتی کار تمام شد گدا که دیکر مستی کمی از سرشپریده بود چشمهایش را باز کرد ونقاشی پیش رویش را دید وبا آمیزه ای از شگفتی واندوه گفت:

((من این تابلو را قبلا دیده بودم.))

داوینچی شگفت زده پرسید :

((کجا؟))

سه سال قبل،پیش از اینکه همه چیزم را از دستبدهم،موقعی در یک گروه همسرایی آواز می خواندم ،زندگی پر از رویایی داشتم وهنرمندیاز من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
نوسان!!!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 185
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 119
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 206
  • بازدید ماه : 633
  • بازدید سال : 2,017
  • بازدید کلی : 31,922
  • کدهای اختصاصی