loading...
نقطه سر خط ...
123 بازدید : 197 شنبه 01 آبان 1389 نظرات (0)

آورده اند که:

روزی هارون الرشید به بهلول گفت:تو را امیر و حاکم بر سگ و خرس و خوک

نموده ام.بهلول جواب داد:

پس از این ساعت قدم از فرمان من منه که رعیت منی!!!


آورده اند که:

بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود.

شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت:

اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو

می دهم!!

بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است

و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول می نمایم!سپس گفت:

اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی.شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود!

بهلول به او گفت:

تو با این خریت فهمیدی  سکه ای که در دست من است از طلاست

چگونه من نفهمم که سکه های تو از مس است؟!!!


آورده اند که:

مردی زشت و بد اخلاق از بهلول سئوال نمود:

که خیلی میل دارم شیطان را ببینم.بهلول گفت:

اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن حتما شیطان را خواهی دید!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
نوسان!!!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 185
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 76
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 163
  • بازدید ماه : 590
  • بازدید سال : 1,974
  • بازدید کلی : 31,879
  • کدهای اختصاصی