اگر روزی دلت به جوار دلم آيد
به قلب هردومان سوگند
نگذارم كه عشقمان به سر آيد
اگر كه خواهی عمرم به سر آيد
برو در حسرت يك نگاه بگذار چشمان غم آلودم
ديدگانم به اشك حسرت يار گريانند
نميدانم جواب دل دهم يا چشمان به خون بارم
ای كه رشتی نخ دلت را به دلم
من در حسرت دوخت دلمان همچنان بيقرارم
گرتو خواهی ، شود اين قصه ی غصه و غم روزی تمام
آخرمن هنوز به جواب بلی تو منتظرم و اميدوارم
نشوم نوميد به وصلت اي مهرخ زيبا
هرگز به سر ندهم آواز فراموشی را
مگر آن روز كه خاك فراگيرد اين تن را
كاش روزی اسم مرا در كنار اسم تو بنگارند
ای كه اسمت مرحم است اين جان بی جان را